درنیکادرنیکا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

زندگی درنیکا جون

سفر به دبی و راز خوابیدن من

سلللللللللللاممممممممم میخوام داستان یه سفر رو براتون تعریف کنم سفر به دبییییییییییییییییییی شهریورماه سال ١٣٩٠بود که من همراه مامان وبابا و عموها وخاله هام رفتیم دبی مسافرت من اون موقع ٨ ماه داشتم و تازه میخواست اولین دندونم در بیاد و من خیلی بیتاب بودم.تو اون سفر عمو تایپیستم هم با من بود .باعث تعجب همه بخصوص بابا و مامانم بود که چرا من بغل عموم خواب میرم ولی بغل بقیه گریه میکنم رازززززززززززززز حالا رازشو میگم من لثه هام خیلی درد میکرد و مامان وبابام میگفتن فقط از وسایل استریل مخصوص باید استفاده بکنم. اخه یکی نبود بگه تو پاساژ در حین راه رفتن منی که درد میکشم وسیله مخصوص لثه اونم استریل از کجا بیارم.منی ...
9 آبان 1391

چرااااا تا روزتولدمممممممم نباید راز وبلاگممممم فاش بشههههههه

سللللللللللللللللاااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممم از ای پرسیدم که (ای منظورم تاپیستم،عموم،منشیم.......حالا گیر ندین)چرا تا تولدم نباید در مورد وبلاگم چیزی بگم گفت خاله نازنین میخواد یه کار قشنگی برام بکنه اونم فیلم من و توی حدود یک سال جمع بکنه و میکس کنه و بعنوان هدیه بده به مامانم و اگه ما قبلش این وبلاگ و رو کنیم کار خاله نازنین کمرنگ میشه گفتم بگم شما هم بدونین فعلا" بوسسسسسسسسسس ...
7 آبان 1391

چرا تاحالا من عکسسسسسسسسسسسسس نذاشتمممممم

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام در اینجا میخواستم بگم که تا حالا چرا من عکس تو وبلاگم نذاشتم تایپیستم میگه ما هنوز عکسی از تو نداریم و یه جوری که تابلو نشه باید عکسات و از مامان و بابات بگیرم. اگه نشد هم با موبایلم"apple"،"اپل"،"سیب"،"تفاحه"،"pomme"،"apfel"...که کیفیتش عالیه ازت عکس میگیرم و میزارم تو وبلاگت بازم بابت لحن تایپیستم عذر خواهی میکنم تحمل کنید تا روز تولدم که این بره.چکار کنم دیگه باید تحمل کرد ...
7 آبان 1391

اسم پستونک من میمی

سلام پیشی بیا ،مال من،بارنی،کیتی،مامان شیرین،زرد،سفید،سبز....اینا کلمات جدیدی هست که من میگم هوا کم کم داره سرد میشه برای همین من کم کم لباسهای زمستونم و میپوشم اها یه چیزی من به پستونکم میگم" میمی" و وقتی دندونم درد میگیره یعنی میخواد در بیاد و یه دندون به دندونام اضافه بشه من میمی میخورم و زمانی که میخوام دیگه بخوابم. وقتی میمی میخورم خیلی خوشکل میشم البته من همیشه خیلی خوشکلم بووووووووووسسسسسسسسسسسسسس   ...
7 آبان 1391

دیدن منشیم و گفتن مطالب جدید

سلام من دیشب منشیم و دیدم و تونستم کلی با هاش حرف بزنم وبگم چی بنویسه بله من موهام و کوتاه کردم پیش ارایشگر خصوصیمون بنام لی لی جون خیلی موهام قشنگ شده تازه چند تا جمله هم میگم مثل  خاله نازی،تلویزیون خاموشه،بارنی خوابیده ..... یادم رفت بگم من خیلی خاله و عمو دارم که همشون من و خیلی دوست دارن یکیش هم همین منشیم هست که باهم بازی هم میکنیم مثل بوگا بازی  و......زیاد نمیخوام راجبش حرف بزنم خودتون منشی ها رو میشناسین زود قوم و خویش میشن نمیخوام پررو بشه همون جور که گفتم بعدها که تاپیستم عوض شد از پدر بزرگ و مادر بزرگ ها هم میگم ولی تا اون روز اینجور نوشتن و از من قبول کنین عاشق همتونم بوسسسسسسسسسسس...
28 مهر 1391

منشیم برگشت

سلام سلام اومدم بعد از حدود ١ هفته البته من بودم منشیم نبود .آره تایپیستم از مسافرت اومد.دلم براتون خیلی تنگ شده بود.توی این یک هفته من خیلی مهمونیها رفتم.کلی لباسهای قشنگ پوشیدم .مدل موامو کلی عوض کردم. راستی یک چیزی بگم من بعد از تولدم که مامان و بابام فهمیدن که من وبلاگ دارم نوع نوشتاری صفحم تغییر میکنه الان چون من پیش تاپیستم نیستم و دیر به دیر همدیگر و میبینیم خیلی چیزها واتفاقاتی که برام میوفته رو نمیتونم بنویسم مثل کلمات و جملات جدید..لباسهام ..مهمونیهام  ..برای همین اگه صفحم ساده است ببخشید این تایپیست قرار دادش تا روزتولدم است بعد رددددششششش میکنم و از دستش راححححت میشم و اتفاقات و خاطراتم بروز میشه و با هم می...
28 مهر 1391

تا یک هفته نیستم

سلام بر طرفدارهای من میخواستم یک خبر ناراحت کننده بدم اونم اینکه منشی من که نامه هام و تایپ میکنه(آخه من هنوز سواد ندارم بین خودمون بمونه )میخواد بره مرخصی اونم یک هفته. آخه من منشیم خارجیه. اهل اروپاست.میخواد بره گرجستان.برای همین تا هفته دیگه چیزی براتون نمینویسم. دلم براتون تنگ میشه.دووووووستوووون دارم. بووووووووووووووسسس ...
16 مهر 1391

سلاااااااااااااااام

سلام من درنیکا هستم.به وبلاگ شخصی من خوش آمدید داستان درست شدن وبلاگم: من یه عادتی دارم که اگر بخوام از دست یه موضوعی راحت بشم تا ولم کنن اون موضوع و تایید میکنم و میگم آره آره آره ولی اگر چیزی رو دوست داشته باشم وبخوام انجام بدم میگم آره آره آره آره آره.......تا ١٦ مرتبه .ولی این و کسی نمیدونه جز خودم.برای همین یکبار عموم گیر داده بود که میخوای برات وبلاگ درست کنم ؟منم که حوصلش و نداشتم و میخواستم ولم کن گفتم آره آره آره.عموم فکر کرد من خیلی مشتاق بودم که ٣ بار گفتم آره برای همین من صاحب وبلاگ شدم. حالا هم دیدم که توی دنیای واقعی خبری نیست گفتم وارد دنیای مجازی بشم ببینم چه خبر. تصمیم دارم داستانها و خاطرات...
15 مهر 1391

توللللللللللللللللللللللد مامانمممممممممممم

امروز ١٠ مهر ماه ١٣٩١ امروز خدا به من مامان داد درسته امروز تولد مامان من خیلی دوست داشتم به مامانم بگم مامان من یه وبلاگ دارم که میخوام توش به تو بهترین مامان دنیا تولدت و تبریک بگم  ولی میخوام تا روز تولد خودم چیزی نگم ولی  به خدا با زبون نی نی ها میگم که خدایا از اینکه این مامان و به من دادی  ممنونم .تا اخر عمرم میگم مخلصیم بوووووس ای خدا مامان جونم تولدت مبارک .یه دنیا بوووووووووووووست میکنم. من پول ندارم چیزی بخرم فقط میتونم بغلت کنم.(بیوووووووو ) ...
10 مهر 1391