دیدن نی نی جدید
سلامممممممم
پنجشنبه شب در تاریخ ١١/٨/١٣٩١ ما باتفاق رفتیم خونه دوست مامان و بابام باسم آقارضا و هستی جون .یه نی نی بدنیا اوردن بنام آقا بارمان.
(یه چیزی بگم تو جمعی که تایپیستم هم هست ما ٣ تا نی نی هستیم که من از همه بزرگترم بعدش اقا آرتین هستند که نی نی آقا علیرضا و خاله نغمه هستند و آقا بارمان که تازه بدنیا اومدن.)
ما شام اونجا بودیم برای همین حدود ٤ ساعت مهمانی طول کشید. بچه ها من عاشق نی نی کوچولوها هستم حاضرم همش با اونا بازی کنم.
خلا صه داشتن اقا بارمان و خواب میکردن و منم داشتم نازش میکردم تا نی نی خوابش برد.و توی اتاق من و نی نی و منشیم بودیم که مامانم اومد و خواست من و ببر بیرون که مبادا نی نی بیدار بشه.من بارها به مامانم گفتم از این حرکت بدم میاد ولی تکرار میکنن.من که کاری نمیکردم که نی نی بیدار بشه فقط بعضی وقتها میخواستم مطمئن بشم که نی نی خوابه ازش میپرسیدم که بیداری یا نه.
من که از این حرکت زشت بزرگترها عصبانی بودم با جیغهای بلند اعتراض کردم که گویا طبق نظر منشیم نی نی بیدارنشد گویا کلا" پاشده بود سر پا و چشمها ٤ تا شده بود که منشیم با استفاده از تجربه و درایت خاص و گرفتن دستها و با استفاده از می می (پستونک) تونسته بود خوابش کنه.
من که مقصر نیستم گفته بودمَ با من درست رفتار کنین
درست رفتار کنین...
پا رو دمممممممم نذارید
گفتم که بدوووونییییین
حالااااااااااااا
بوسسسسسسسسسسسسسسسسس